نگاشته‌ی سوّم - خریّت

ساخت وبلاگ
یک روزْ دیگر برق دل‌فریبِ آن شیء رازآلود قرار از کفم ربود. رو کردم به همسرم، و فرزندانم، و مادر پیرم، و طوری نگاهشان کردم که یعنی همه چیز تمام است. همه‌شان رفتن را از نگاهم و از چشمانِ سرد و تاریکم خواندند. همسرم اشک ریخت. فرزندان کوچکم حلقه زدند و پایم را چسبیدند. و مادر پیرم تنها سکوت کرد. با لگد نگاشته‌ی سوّم - خریّت...ادامه مطلب
ما را در سایت نگاشته‌ی سوّم - خریّت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lezaf1 بازدید : 36 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 7:31

سفیدی برف صفحه‌ی سیاهِ شب را خط‌خطی می‌کند و شومینه با صدای غلغلِ آب در سماور می‌سوزد. همه چیز حکایت از شبی پر از بوی زمستان دارد. درختانی که از شدت سرما سرخ شده‌اند، بادی که خود را به پنجره می‌کوبد، منی که در سکوتی وهم‌انگیز تا سینه در گرمای کرسیِ گوشه‌ی اتاق فرو رفته‌ام و تویی که در صدای حزن‌اندودِ شب غرق شده‌ای و مرا می‌نگری. می‌گویی: باز هم که شروع کردی به شاعرانه نوشتن؟ و می‌خندی. نگاهت می‌کنم و به چشمانت می‌گویم: به خدا شاعرانه نیست. از تو که می‌نویسم واژه‌ها به رقص می‌آیند. می‌خندی و من در دریای چشمانت غرق می‌شوم. اواخر تابستان است و دریا کمی مواج. موهایت در باد، دریا را پریشانتر می‌کند. دستانت را دور دهانت حلقه می‌زنی و اضطرابت را به دست باد می‌دهی. فریادت مبهم و درآمیخته با صدای موج‌ها به من می‌رسد. دستانت را تکان می‌دهی و دوباره فریاد می‌زنی جلوتر نروم. دریا مواج بود و بی‌رحم. به سختی خود را به ساحل می‌رسانم و به اضطرابِ  چشمانت خیره می‌شوم. موهایت در دستِ آشفته‌ی باد در پیچ و تاب است. دستم را می‌گیری و می‌فشری. گرمای دستت، وجودم را پر می‌کند و کم کم اتاق را سرشار از خود می‌ک نگاشته‌ی سوّم - خریّت...ادامه مطلب
ما را در سایت نگاشته‌ی سوّم - خریّت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lezaf1 بازدید : 41 تاريخ : پنجشنبه 27 آبان 1395 ساعت: 20:39

نگاشته‌ی سوّم - خریّت...
ما را در سایت نگاشته‌ی سوّم - خریّت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lezaf1 بازدید : 51 تاريخ : پنجشنبه 27 آبان 1395 ساعت: 20:39

جناب ع.گ! (سلوچ) رفیق ناباب مجازی‌مان، مخلصتان را اغفال کرد و ما را از چاله‌ی وبلاگ به چاه گودریدز غلتاند و بانی شر شد تا ما اکانتی در آن مُقام، ایجاد کنیم. از امروز ما نیز بایِست در آن مکان به مانند تمامِ لوسان و قرتیان و جلفانِ عالَم از کتبِ خوانده و در حال خوانش‌مان بگوییم و دورهمی، فرهیختگی خود را بنمایانیم و در چشم فِرندهایمان فرو کنیم بعون الله. جان عزیزتان ما را در گودریدز دنبال کنید و برنده‌ی هزاران و بلکه صدها جائزه‌ی نفیس با آرم وبلاگ عصیان شوید. جان مادرتان همین الان بر روی لینک زیر کلیک کنید. جائزه می‌دهیم به خدا. هزینه‌ی هر کلیک: ۱۲۰ تومان مخلصتان در گودریدز نگاشته‌ی سوّم - خریّت...ادامه مطلب
ما را در سایت نگاشته‌ی سوّم - خریّت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lezaf1 بازدید : 28 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 3:10

دیوان شمس را گشودم، شمس دیوانه گشت و مَه آواره. آسمان پاشیده شد، همه‌ی ذراتش به طرب آمدند و هستی ورق خورد. ناظری با آن صوت خداگونه می‌خوانْد " گاه سوی جفا روی گاه سوی وفا روی  آنِ منی کجا روی بی تو بسر نمی‌شود". اتاق چرخید. واژه‌ها به سماع آمدند. صداها مردند. رنگ‌ها پریدند. شهر در زیر خاکستر سکوت به خواب رفت. تنها نور چراغی کمسو بود و قدی خمیده و صدای گام‌هایی خسته. صدای گام‌ها آهسته‌تر از آن بود که خواب خفته‌ای را بر هم زند. با هر گام همه‌ی ذرات می‌خروشیدند و ناامیدانه نهیب می‌زدند که آی پیرمرد یافت می‌نشود جسته‌ایم ما. و پیرمرد هر بار با قدی خمیده نگاشته‌ی سوّم - خریّت...ادامه مطلب
ما را در سایت نگاشته‌ی سوّم - خریّت دنبال می کنید

برچسب : والله که شهر بیتو مرا حبس میشود,شعر والله که شهر بی تو مرا حبس میشود,متن شعر والله که شهر بی تو مرا حبس میشود,به الله که شهر بی تو مرا حبس میشود, نویسنده : lezaf1 بازدید : 67 تاريخ : دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت: 9:45

تصویر غم‌اندودی که در سمت چپ وبلاگ ما قرار دارد، ایضاً تصویر اکانت تلگرام این مخلصتان نیز هست. یک تن از رفقا غروبِ قبل (همان دیروزِ خودمان) پیامی در اندرونی (همان پی‌ویِ خودتان) بر ما روانه داشته که این عکس یعنی چه رفیق؟ ما به اقتضای حال و مقال سطری بر او نگاشتیم که "این حکایتِ پریشان‌حال و فسرده‌دلی است که محصور میان ظلمتِ دیوارهای بلند و غبارآلودِ شهر، خاکستریِ آسمان را می‌نگرد و مهاجرت مرغانِ هوا را." ما را اینجا ، در این کنجِ خراب‌آباد، دلِ تنگ‌مان خواهد که افزونتر گوییم و افزونتر نویسیم.  تصویر با خسته‌دلان در سکوتی رازآلود سخن می‌گوید. فسرد نگاشته‌ی سوّم - خریّت...ادامه مطلب
ما را در سایت نگاشته‌ی سوّم - خریّت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lezaf1 بازدید : 48 تاريخ : شنبه 15 آبان 1395 ساعت: 0:57

تا حالا شنیدید که میگن فلانی مثل خر تو گل گیر کرده؟ من الان همون خره‌ام 

نگاشته‌ی سوّم - خریّت...
ما را در سایت نگاشته‌ی سوّم - خریّت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lezaf1 بازدید : 42 تاريخ : جمعه 14 آبان 1395 ساعت: 3:18

هوس شکار زده بود به سرم. تفنگ شکاری پدر را برداشتم و از کلبه زدم بیرون. حوالی صبح بود و تا بعد از ظهر چهار پنج تا کبک صید کردم. طرف‌های غروب در تکاپوی برگشتن بودم که چشمم به یک کبک چاق و چله افتاد که بی‌توجه به من با سری پایین زمین را می‌کاوید. روی علف‌های خیس پهن شدم. یک چشمم را بستم. تیر را که رها کردم لکه‌ای قرمز بر بالَش نقش گرفت. قدم تند کردم. بالای سرش که رسیدم دیدم تنها یک خراش کوچک برداشته و تند و تند نفس می‌کشد. چاقوی ضامن‌دار کوچکم را بیرون کشیدم و خواستم خلاصش کنم که نگاهم به سمتی جلب شد. همانجا مثل سنگ ایستادم و خیره‌ی آن نقطه شدم. در فاصله‌ای نگاشته‌ی سوّم - خریّت...ادامه مطلب
ما را در سایت نگاشته‌ی سوّم - خریّت دنبال می کنید

برچسب : تفنگ شکاری,تفنگ شکاری روسی,تفنگ شکاری دولول,تفنگ شکاری برنو,تفنگ شکاری برتا ایتالیا,تفنگ شکاری نخجیر,تفنگ شکاری دولول بلژیک,تفنگ شکاری کرال ترکیه,تفنگ شکاری دولول ترک,تفنگ شکاری اسکار, نویسنده : lezaf1 بازدید : 40 تاريخ : جمعه 14 آبان 1395 ساعت: 3:18

می‌دانی هوشنگ جان، وقتی گاهی گذرم به کتابفروشی‌ها می‌افتد و می‌بینم تو آن پایین مایین‌ها زیر دست و پای کتاب‌های دیگر در خودت فرو رفته‌ای و کنج انزوا زانو بغل گرفته‌ای و امثالِ «قصه‌های امیرعلی» را با جلال و شکوه در پنت هاوس قفسه قرار داده‌اند، سری به افسوس تکان می‌دهم و به کج‌مداریِ زمانه تف و لعنت می‌فرستم. هوشنگ‌جان اینها نمی‌فهمند که «خمره» و «تنور»ت چطور کودکیِ مرا غرق کتاب کرد و مرا در تکاپو انداخت که ببینم این انسان رنج کشیده و لطیف و دوست‌داشتنی که در پسِ این واژه‌ها لابد با عینکی ته استکانی بر چشم و لبخندی دلنشین بر صورت پشت میزی چ نگاشته‌ی سوّم - خریّت...ادامه مطلب
ما را در سایت نگاشته‌ی سوّم - خریّت دنبال می کنید

برچسب : غم زمانه خورم یا فراق یار کشم؟,غم زمانه خورم یا فراق یار کشم آلبوم,غم زمانه خورم يا فراق يار کشم,غم زمانه خورم یا فراق یار کشم دانلود,غم زمانه خورم یا فراق یار کشم گنجور,شعر غم زمانه خورم یا فراق یار کشم,معنی غم زمانه خورم یا فراق یار کشم,دانلود آهنگ غم زمانه خورم یا فراق یار کشم,متن شعر غم زمانه خورم یا فراق یار کشم, نویسنده : lezaf1 بازدید : 48 تاريخ : جمعه 14 آبان 1395 ساعت: 3:18

امشب هوا یخ کرده است و من در کنجِ سوت و کورِ اتاق، تنهای تنها، در خود مچاله شده‌ام. با اینکه سکوتی بلند در هوای خفه‌ی اتاق می‌خزد و همه چیز را می‌بلعد اما صدایی شبیه صدای خنده‌های بدون دندان مادربزرگ از در و دیوار تاریک و سرد ذهنم بالا می‌رود. پرنده‌ی خیال مدام پَر‌ می‌زند و صدای بال و پرش سکوت سنگین ذهن را بر هم می‌زند. من و پسر دایی‌ها در حیاط بزرگِ خانه که از بوی گل و انجیر و صدای حوض خالی کنار باغچه پر شده است گرم بازی هستیم و مادربزرگ روی همان فرش سبز رنگ گوشه‌ی حیاط زیر پنجره نشسته است و قلیان می‌کشد و با دهان بی‌دندانش بی‌صدا می‌خندد. حیاط نگاشته‌ی سوّم - خریّت...ادامه مطلب
ما را در سایت نگاشته‌ی سوّم - خریّت دنبال می کنید

برچسب : روزی که آسمان خون بارید, نویسنده : lezaf1 بازدید : 40 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 21:21